Sunday, September 8, 2013

یه پست کوتاه، در مورد یه موضوع بزرگ 1




خمینی، اجبار دینی را بر مردمان ما تحمیل کرد. بر مردمان ساده‌دلی که ندانستند به چه رای داده‌اند. 
بسیاری از امیدواران به «دروغ‌زدایی» از سوی خمینی، نخستین دروغ را به خودشان گفتند و امیدوار ماندند. امیدوار به چه؟ به کسی که در پاریس یک جور حرف زده بود و در قم جور دیگری سخن راند.
سال ۶۰، کودکان بسیاری، دروغ گفتن را برای حفظ جان پدران و مادران و برادران و خواهران‌شان آموختند. اینکه نگویند توی خانه چه کسی سیاسی است، نگویند چه کسی «عرق» می‌خورد، چه کسی «ویدئو» دارد. چه کسی «ورق» دارد.

در مدارس، از بسیاری از بچه‌ها به طرق مختلف سوال‌هایی پرسیده می‌شد که خانواده‌ها را مجبور به تدبیرهای جدیدی می‌کرد...دروغ‌های استراتژیک و جدید! و اتفاقا جواب می‌داد...سر به تن همه اعضای خانواده می‌ماند...
دروغ و نپذیرفتن حقیقت قاعدتا از سر قدرت نیست، از سر ضعف است...از سر ترس است...از ترس از دست رفتن منفعتی یا موقعیتی یا برای به دست آوردن احتمالا غیر عادلانه 
فکر نکنید می‌گویم همه چیز را باید گردن خمینی بیاندازیم. نه! ما ایرانی‌ها که قبل از سال ۵۷ فرشته و معصوم که نبوده‌ایم. مگر پدران و پدربزرگ‌های خیلی از ما، بامداد ۲۸ مرداد مرگ بر شاه نگفتند و بعد از ظهرش جاوید شاه گویان به مصدقی‌ها حمله کردند؟
و این داستان همچنان ادامه داره از تخم و ترکه‌های همونها یه روز یکی‌ بت خرد است و درود بر اوست و فردا حقیقت دیگری گوید و بر همان ٔبت پرستان خوشایند نباشد همون ٔبت دیروز میشود یاوه گوی و مرگ بر او....کلا ما ایرانی‌‌ها ٔبت پرستیم چون ساده‌ترین راه است.

حدود ۸۰ سال پیش آتا ترک کاری با ترک کرد که دروازه ترکیه را رو به جهانیان گشود و غوغایی در ترکیه به وجود اومد....
و حالا امروز اردوغان حجاب اجباری و اسلامی با باز غوغایی در ترکیه به وجود اومد ۸۰سال پیش چندین بار قصد ترور آتا ترک را داشتن و اما راه این کجا و راه اون کجا....

No comments:

Post a Comment