در اسلام انسانها مساوی نیستند و توسط الله به طبقات مختلفی تشسیم میشن با حقوق و مجازات متفاوتی.این گروهها عبارتند از:
مرد آزاد مسلمان،
مرد آزاد غیر مسلمان
مرد برده مسلمان،
مرد برده غیر مسلمان،
غلام
زن آزاد مسلمان
زن آزاد غیر مسلمان
زن گنیز مسلمان
زن گنیز غیر مسلمان
ذمی (غیر مسلمانانی که در سرزمین اسلام زندگی میکنند و هنوز به اسلام نگرویده اند)
کره زمین هم به دو بخش تشسیم میشه. دار الحرب و دار الاسلام.
تمام مسلمانانی که در دار الاسلام زندگی میکنند باید سعی کنند اسلام را به بیرون از مرزهای ان یعنی دار الحرب گسترش دهند. این کار به دو نوع انجام میشه.
۱.با جهاد وقتی که مسلمانان قدرت دارند.
۲.با تقّیه وقتی که مسلمانان از دشمن ضعیفتر هستند.
به گفته حدیث محمد در سه مورد دوغ میگفت و این کار را تشویق میکرد.
بقیه در ادامه مطلب
۱.ایجاد صلح در خانواده
۲.وقتی به خواهی بین مردم صلح برقرار کنی
۳.وقتی در دست دشمنان اسلام گرفتار شوی و به خاطر مسلمان بودن جانت در خطر باشد.
در علم روان شناسی تقّیه به معنی این میشه که شخصی شخصیت اصلی خود را پنهان کرده و با شخصیت تقلبی ظاهر میشه. جنین شخصی که شخصیت و ذات اصلی خود را پنهان میکنه و جهرهای دروغین به مردم نشان میده را انسان دورو مینامند. برای قضاوت کردن یک انسان که آیا انسان شریفی است یا انسان کثیفی، باید به طرز برخورد او با دشمنان و مخالفانش دقت کرد. این بر برخورد او را در ردیف انسان اخلاق مدار یا در صاف فرو مایگان قرار میدهد.
درشان نزول آیه تقّیه آماده که وقتی یکی از مسلمانان به دست قبایل غیر مسلمان اسیر شد و بایستی جندین ماه در اسارت به سر میبرد تقّیه کرد. بعد از جندین ماه رها شد و پیش محمد آمد و گفت که من اسلام را نفی کرده ام. محمد هم از اونجاش آیه تقّیه را در آورد و به آن مرد گفت که اگر دوباره اسیر شودی میتونی دوباره تقّیه کنی.
شریعت اسلامی به مسلمان اجازه میده جندین کار را بکنند وقتی در دست دشمن غیر مسلمان گرفتار میشن.
۱.مصرف الکل و گوشت خوک
۲.عبادت کردن خدایان غیر مسلمان
۳.نفی کردن وجود الله
راجع بھ برخوردھای خوب محمد با مخالفان و منتقدینش سخنان زیادی از مسلمانان شنیده میشود، اما
بسیاری از این سخنان غیر مستند ھستند و ارزش تاریخی ندارند. برای نمونھ گفتھ میشود کھ محمد بھ دیدار پیر زنی کھ ھر روز بر روی او زبالھ میریخت رفت. این سخن در منابع تاریخی معتبر موجود نیست و یا دستکم من تابحال آنرا ندیده ام! ولی بھ ھر روی اگر گزارشی راجع بھ برخورد خوب
محمد با مخالفانش ھم وجود داشتھ باشد کھ دارای ارزش تاریخی باشد و بتوان بھ آن استناد کرد، در اینجا باید بھ دو موضوع بسیار مھم توجھ کرد. یکم اینکھ این برخورد در چھ دوره ای از حیات محمد رخ داده است؟ در دوره مکی و زمانی کھ او قدرتی نداشتھ است یا در زمانی کھ توانایی برخورد با مخالفانش را داشتھ است؟ اگر در دوره نخست بوده است کھ این برخورد از سر جبر بوده است و لذا
فاقد ارزش است، اما اگر در دوره دوم یعنی در دوره ای کھ محمد قدرتمند بوده است و ارتشی دور او را فراگرفتھ بود چنین برخورد خوبی از او دیده شده باشد بازھم مسئلھ تمام شده نیست و نکتھ دوم .در اینجا مطرح میشود نکتھ دوم این است کھ بھ آدمھا بخاطر برخورد خوب با مخالفین نباید پاداش داد و آنھا را بزرگ داشت، چرا کھ این برخورد پیش فرضو قابل انتظار ما از ھمھ افراد است. اما برخورد بد با
مخالفان را ھمواره باید محکوم کرد. بھ عبارت دیگر اگر قرار باشد بھ محمد بخاطر ھر برخورد خوب با مخالفانش یک پاداش بدھیم باید بھ او ازای ھر برخورد خوب یک شکولات بدھیم ولی بخاطر ھر برخورد بد مجازاتی بزرگ برایش در نظر بگیریم، مثلاً حبس ابد برای ھر قتل. آنچھ در کارنامھ محمد در ارتباط با برخوردش با مخالفانش دیده میشود در حد یک فاجعھ است! کمتر مسلمانی است کھ بداند محمد دشمنانش را برای پیدا کردن پول شکنجھ میکرد، دستور ترور آنھا را صادر میکرد،
آنھا را از وسط بھ دو نیم تقسیم میکرد و یا مادر چند فرزند کوچک را بھ جرم شعر گفتن کشت! دلیل اینکھ مسلمانان چنین چیزھایی را معمولاً نشنیده اند این است کھ مسلمانان دانش خود نسبت بھ اسلام را از ملایان میگیرند نھ از خود منابع اسلامی. ملایان نیز تنھا آنچھ مثبت بھ نظرشان برسد بھ مسلمانان می آموزند، نھ تمام واقعیت را. اما گاھی کھ لازم است ملایان برای حفظ جایگاه خود از
شیوه محمد یعنی حذف مخالف استفاده کنند، آنگاه است کھ این اسرار را برای تروریست ھا و آدمکشھا و شکنجھ گرانشان فاش میکنند. بھ ھمین دلیل تروریست ھای اسلامگرا بھ خوبی با این .جنایات محمد آشنا ھستند
محمد یک تروریست و جنایتکار و شکنجھ گر بوده است و
چنین شخصی نمیتواند یک پیامبر باشد، لذا نبوت او مردود است. نتیجھ دوم کھ یک نتیجھ سیاسی است این است کھ تروریسم و خشونت اسلام ریشھ در تاریخ اسلام و رفتار محمد دارد نھ در وقایع جاری ھر دوره ای
در اینجا کاربرد تقّیه در زمان محمد به دست خود محمد را سعی میکنم بیشتر باز کنم. افراد زیر کسانی هستند که فقط به خاطر دشمنی شخصی با محمد از قبیل مطالب انکاختن به زنان مسلمان و شعر سیاسی سرودن بر علیه محمد و اظهار همدردی کردن با گشتههای قریش در جنگها به دستور محمد ناجوانمردانه و با حیله و نیرنگ گشته شدند
کعب بن اشرف
سلام بن ابی الحقیق الیھودی (ابو رافع
نضر بن الحارث
عقبھ بن ابی معیط
عبدالله بن أُبّی بن سلول العوفی
امیھ بن خلف ابی صفوان
عمرو بن جحاش
ابن سنینة
محمد و اعدام یک شخصاز روی گمان
ابوعفک پیر مرد 120 سالھ
عصماء بنت مروان
کنان ابن ربیع
فَاطمة بنت ربیعة و ام قرفھ
مقیاس بن سبابھ
الحویرث ابن نقیذ بن وھب بن عبد قصي
عبدالله بن قتل
رفیعھ بن قیس الاجوسھمی
عسیر بن رزیم و شماری از یھودیان دیگر
سفیان ابن خالد
عبدالله بن سعد بن ابی سرح
محمد و ده قربانی مکی
عكرمة بن أبي جھل
ھبار بن الأسود
عبد الله بن سعد بن أبي سرح
مقیس بن صبابة اللیثي
الحویرث بن نقیذ
عبد الله بن ھلال بن خطل الأدرمي
ھند بنت عتبة
سارة مولاة عمرو بن ھشام
فرتنا
قریبة
کعب یک یھودی بود. او از محمد تنفّرداشت. کعب ھرگز سلاحی علیھ محمد یا ھیچ مسلمانی در دست نگرفت، او تنھا عقیده اش را علیھ محمد بیان کرده بود، و چند شعر ناخوش آیند در مورد زنان .مسلمان سروده بود. محمد او را بعنوان یک تھدید دید، و بھ ھمین دلیل او را در شب بھ قتل رسانید یھودیان اطراف مدینھ زیر سلطھ محمد نبودند؛ آنھا تنھا با محمد عھدنامھ ای بستھ بودند. محمد ھرگز
حقی قانونی برای کشتن کعب نداشت، او تنھا بھ خود اجازه داد کھ مردی را کھ از او متنفّر بود از .سر راه بردارد
این از رئیس یک گروه مافیایی قابل انتظار است کھ بھ چنین جنایتی دست بزند، اما ھرگز از شخصی کھ ادعا میکند پیامبر یک خدای درست کار است قابل قبول نیست،
ماجرای کعب را از صحیح بخاری پوشینھ 5 ام، کتاب 59 شماره 36
این حدیث بسیار بلندی است و قاتل کعب بن الاشرف در این حدیث محمد بن مسلمھ نام دارد،
رسول الله گفت "چھ کسی حاضر است کعب ابن اشرف را کھ الله و رسولش را رنجانده است بکشد؟" مسلمھ برخاست و گفت "ای رسول الله، آیا مایلی کھ من او را بکشم؟"، پیامبر گفت "آری". مسلمھ گفت "پس اجازه بده کھ من دروغی بگویم (کعب را گول بزنم)". پیامبر گفت "میتوانی دروغ ھم ."بگویی مسلمھ رفت و بھ کعب گفت "آن مرد (محمد) از ما صدقھ (زکات، مالیات) میخواھد، و برای ما دردسر بسیار پدید آورده است، و من آمده ام تا از تو پول قرض بگیرم". کعب گفت "بھ خدا شما از دست او خستھ خواھید شد.". مسلمھ گفت "حال کھ ما اورا دنبال کرده ایم، نمیخواھیم اورا تا زمانیکھ سرانجامش را ندیده ایم رھا کنیم، حال ما از تو میخواھیم کھ یک یا دوبار شتر، غذا بھ ما قرض بدھی." کعب گفت باشد، اما شما باید چیزی را نزد من بھ گرو بگذارید" مسلمھ و ھمراھانش گفتند، "چھ میخواھی؟"، کعب گفت، زنانتان را نزد من بھ گرو بگذارید"، آنھا گفتند "ما چگونھ میتوانیم زنانمان را نزد تو بھ گرو بگذاریم درحالی کھ تو نیک رو ترین مرد عرب ھستی؟"، کعب گفت "پس پسرانتان را نزد من بگذارید." آنھا گفتند، "چگونھ ما میتوانیم پسرانمان را پیش تو گرو بگذاریم؟ درحالی کھ بعداً مردم بھ آنھا طعنھ خواھند زد کھ بخاطر یک بار شتر غذا بھ گروگان داده شده بودند؟
..این برای ما بی آبرویی زیادی بھ ھمراه خواھد داشت، اما ما سلاح ھایمان را نزد تو گرو میگذاریم مسلمھ و ھمراھانش بھ کعب قول دادند کھ مسلمھ بھ نزد او بازخواھد گشت. او در آن شب با برادر رضاعی کعب ابو نیلا نزد کعب رفتھ بود، کعب آنھا را بھ داخل خانھ اش دعوت کرد و سپس نزد آنان رفت. زن او از او پرسید "این وقت شب کجا میروی؟"، کعب پاسخ داد چیزی نیست، مسلمھ و برادر رضاعی ام آمده اند"، ھمسرش گفت "من صدایی میشنوم گویا از او خون جاری است"، کعب گفت، "آنھا کسانی نیستند بجز مسلمھ و برادر رضاعی من ابو نیلا، یک مرد بزرگوار باید بھ ندایی ."در شب پاسخ دھد، ھرچند این ندا اورا بھ مرگ دعوت کند مسلمھ با دو مرد آمده بود، پس مسلمھ بھ آن دو مرد ھمراھش گفت، "وقتی کعب آمد، من موی اورا لمس خواھم کرد، و آنرا بو خواھم کرد، و وقتی شما میبینید کھ من سر او را نگھ داشتھ ام، بھ او .حملھ کنید، بھ شما اجازه خواھم داد کھ سر او را ببویید کعب بن اشرف درحالی کھ خود را میان البسھ ای پیچیده بود نزد آنھا آمد، درحالی کھ رایحھ عطر او بھ مشام میرسید. مسلمھ گفت "من ھرگز عطری خوشبو تر از این را استشمام نکرده ام." کعب پاسخ د اد، "من بھترین زن عرب را دارم کھ خوب میداند چگونھ برترین عطرھا را استفاده کند"، مسلمھ
گفت "آیا اجازه میدھی سر تورا ببویم؟" کعب گفت "آری." مسلمھ سر او را برید و بھ ھمراھانش نیز اجازه داد تا سر او را ببویند. آنگاه مسلمھ دوباره پرسید "آیا اجازه میدھی سر تو را ببویم؟" و کعب پاسخ مثبت داد. وقتی مسلمھ بر او مسلط شد بھ ھمراھانش گفت "بگیریدش!" پس آنھا اورا کشتند و .نزد پیامبر رفتند و اورا از این ماجرا آگھی دادند
.محمد بھ مسلمھ اجازه داده است کھ با دروغ او را از خانھ اش بیرون بیاورد
نقل از سیرت رسول الله
حدیث قتل وی آنست کھ: چون سید، علیھ السلام، از غزو بدر فارغ شد، زید بن حارثھ و عبدالله بن رواحھ از پیش فرستاد تا بشارت غزای بدر ببردند و فتح آن. پس چون بھ مدینھ آمدند، مردم را بشارت میدادند و بر میشمردند کھ فلان و فلان از سروران قریش کشتھ شدند و فلان و فلان ھم از اشراف قریش اسیر شدند. و کعب بن اشرف مردی بود منافق از یھود بنی نضیر؛ وی آن جایگھ ایستاده بود، پس گفت: اگر این سخن راست است، پس مرگ ما را بھتر از این زندگانی، از برای آنکھ ایشان اشراف قریش و ملوک عرب بودند. پس چون وی را یقین شد کھ این خبر راست است،
برخاست و بھ مکھ آمد پیش قریش و ایشان را از آن واقعھ بدر تعزیت گزارد و چند روز پیش ایشان بنشست، و قریش وی را محترم داشتند و نوازش بسیار میکردند. و کعب بن اشرف طبعی لطیف داشت و شعر ھای خوب گفتی و پیوستھ قصیده ھا انشاء کردی و مرثیت اھل بدر در آن بگفتی و واقعھ بدر قریشیان را یاد دادی و ایشان را تحریض نمودی بطلب ثار (خونخواھی) و انتقام. و این چند بیت از آن وی است کھ مرثیت و مدح قریش کرده است و تحریض ایشان بر قتال، کھ گفتھ است .(بعضی) در اینجا یاد کردیم و باقی در سیرت مذکور است
سیرت در اینجا چکامھ ھای وی را نقل میکند:
پس کعب بن اشرف بعد از مدتی باز مدینھ آمد و شعر ھا گفتی و در آن تشبب (تمسخر و استھزاء و بدگویی) زنان مسلمان کردی و مسلمانان بغایت از وی رنجیدندی و آنگاه کھ حال با سید، علیھ اسلام بگفتند. سید علیھ اسلام، گفت کی باشد شر کعب بن اشرف را از مسلمانان (از سر من) باز دارد؟ محمد بن مسلمھ مردی از انصار بود، بر پای خاست و گفت: یا رسول الله من او را از مسلمانان باز
دارم، (و پیامبر بھ او گفت اگر میتوانی اینچنین کن)، بعد از آن برفت و سھ روز ھیچ نخورد از اندیشھ آن کھ چھ کند و بچھ طریق کعب اشرف را بقتل آورد، و این کعب اشرف در میان قوم خود سخت شریف و محترم بود. و چون سھ روز گذشتھ بود، باز پیش پیغمبر، علیھ اسلام آمد و گفت: یا
رسول الله، این کار بحیلت (با استفاده از حیلھ) از پیش توان برد، لابد دروغی چند بباید گفت و عداوت تو با وی ظاھر بباید کردن. گفت: ترا از قبل من (از جانب من) بحلی و ھرچھ خواھی .(میگوی (مجاز بھ حیلھ کردن ھستی ابن سعد نکتھ جالبی را بھ این داستان اضافھ کرده است،
از الطبقات ابن سعد ترجمھ انگلیسی جلد 1، صفحھ 37
آنھا سر او را بریدند و ھمراه خود بردند... آنھا سر او را پیش پای محمد انداختند و پیامبر خدا را .بخاطر ھلاک ساختن او تکبیر کرد
.پایان نقل قول از ابن سعد
توجھ کنید کھ چھ اتفاقی افتاده است، کعب دشمنان محمد را تشویق کرد، چند شعر در مورد زنان مسلمان سرود. محمد از اینکار خوشش نیامد، او را کشت و بعد از اینکھ او کشتھ شد، مسلمانان سرش را بریدند و سرش را بھ نزد محمد آوردند و آنرا جلوی پای محمد انداختند، محمد وقتی سر.بریده او را دید خدا را بخاطر کشتھ شدن او سپاسگزاری کرد
:پرسشھا
این چگونھ اجتماعی است، کھ کسی را میتوان بخاطر مخالفت کردن در ملا عام کشت؟ ( 1
آیا محمد با توجھ بھ عھدنامھ ای کھ با یھودیان بستھ بود رفتار کرد؟ ( 2
این ماجرا در مورد قانون چھ میگوید؟ اگر کعب یک مجرم بود، آیا محمد نمیتوانست با توجھ بھ ( 3
قانون محلی یا عھدنامھ اش با یھودیان با وی برخورد کند؟
این ماجرا چھ نتیجھ ای را برای جوامع اسلامی بدنبال خواھد داشت؟ در اثر این ماجرا آیا ( 4
مسلمانان میتوانند ھرکس را کھ با آنھا یا با اسلام مخالفت میکند در شب بکشند؟ در نظر داشتھ باشید کھ در آن دوران دولت اسلامی محمد بر تمام مدینھ نیز حکم نمیراند، یعنی بر اساس این داستان .مسلمانان میتوانند افرادی را کھ خارج از کشور اسلامیشان زندگی میکند نیز ھمینگونھ تنبیھ کنند
این داستان در مورد شخصیت واقعی محمد چھ چیز را بھ ما میگوید؟ ( 5
:نتیجھ گیری
سر انجام ما شاھدیم کھ محمد ترور دیگری را نیز ھدایت کرده است. محمد کنترل این جنایت را دردست خودش گرفتھ بود و کسی را کھ با او درگیری لفظی داشت کشت. این یک کشتار وحشیانھاست، مسلمانان او را تحریک کردند و او با نیت کمک کردن بھ آنھا از خانھ اش بیرون آمد، و وقتی
.او از خانھ اش بیرون آمدبار دیگر وقتی کھ محمد در بوتھ آزمایش قرار میگیرد، با حالتی ناجوانمردانھ و وحشیانھ پاسخ
میدھد. پیش از مھاجرت وقتی محمد در مکھ زندگی میکرد، شخضی ضعیف بود و نیرویی برایرسیدن بھ خواستھایش نداشت. اما بعد از اینکھ او بھ قدرت دست یافت، از قدرتش بھ نفع خودشاستفاده کرد، او برای اشباع کردن تمایلات خود ھر آنچھ میتوانست کرد، و بجای اینکھ از قانون
.پیروی کند خود قانون شد
این رفتار، ھرگز نمیتواند رفتار یک پیامبر واقعی باشد
مرد آزاد مسلمان،
مرد آزاد غیر مسلمان
مرد برده مسلمان،
مرد برده غیر مسلمان،
غلام
زن آزاد مسلمان
زن آزاد غیر مسلمان
زن گنیز مسلمان
زن گنیز غیر مسلمان
ذمی (غیر مسلمانانی که در سرزمین اسلام زندگی میکنند و هنوز به اسلام نگرویده اند)
کره زمین هم به دو بخش تشسیم میشه. دار الحرب و دار الاسلام.
تمام مسلمانانی که در دار الاسلام زندگی میکنند باید سعی کنند اسلام را به بیرون از مرزهای ان یعنی دار الحرب گسترش دهند. این کار به دو نوع انجام میشه.
۱.با جهاد وقتی که مسلمانان قدرت دارند.
۲.با تقّیه وقتی که مسلمانان از دشمن ضعیفتر هستند.
به گفته حدیث محمد در سه مورد دوغ میگفت و این کار را تشویق میکرد.
بقیه در ادامه مطلب
۱.ایجاد صلح در خانواده
۲.وقتی به خواهی بین مردم صلح برقرار کنی
۳.وقتی در دست دشمنان اسلام گرفتار شوی و به خاطر مسلمان بودن جانت در خطر باشد.
در علم روان شناسی تقّیه به معنی این میشه که شخصی شخصیت اصلی خود را پنهان کرده و با شخصیت تقلبی ظاهر میشه. جنین شخصی که شخصیت و ذات اصلی خود را پنهان میکنه و جهرهای دروغین به مردم نشان میده را انسان دورو مینامند. برای قضاوت کردن یک انسان که آیا انسان شریفی است یا انسان کثیفی، باید به طرز برخورد او با دشمنان و مخالفانش دقت کرد. این بر برخورد او را در ردیف انسان اخلاق مدار یا در صاف فرو مایگان قرار میدهد.
درشان نزول آیه تقّیه آماده که وقتی یکی از مسلمانان به دست قبایل غیر مسلمان اسیر شد و بایستی جندین ماه در اسارت به سر میبرد تقّیه کرد. بعد از جندین ماه رها شد و پیش محمد آمد و گفت که من اسلام را نفی کرده ام. محمد هم از اونجاش آیه تقّیه را در آورد و به آن مرد گفت که اگر دوباره اسیر شودی میتونی دوباره تقّیه کنی.
شریعت اسلامی به مسلمان اجازه میده جندین کار را بکنند وقتی در دست دشمن غیر مسلمان گرفتار میشن.
۱.مصرف الکل و گوشت خوک
۲.عبادت کردن خدایان غیر مسلمان
۳.نفی کردن وجود الله
راجع بھ برخوردھای خوب محمد با مخالفان و منتقدینش سخنان زیادی از مسلمانان شنیده میشود، اما
بسیاری از این سخنان غیر مستند ھستند و ارزش تاریخی ندارند. برای نمونھ گفتھ میشود کھ محمد بھ دیدار پیر زنی کھ ھر روز بر روی او زبالھ میریخت رفت. این سخن در منابع تاریخی معتبر موجود نیست و یا دستکم من تابحال آنرا ندیده ام! ولی بھ ھر روی اگر گزارشی راجع بھ برخورد خوب
محمد با مخالفانش ھم وجود داشتھ باشد کھ دارای ارزش تاریخی باشد و بتوان بھ آن استناد کرد، در اینجا باید بھ دو موضوع بسیار مھم توجھ کرد. یکم اینکھ این برخورد در چھ دوره ای از حیات محمد رخ داده است؟ در دوره مکی و زمانی کھ او قدرتی نداشتھ است یا در زمانی کھ توانایی برخورد با مخالفانش را داشتھ است؟ اگر در دوره نخست بوده است کھ این برخورد از سر جبر بوده است و لذا
فاقد ارزش است، اما اگر در دوره دوم یعنی در دوره ای کھ محمد قدرتمند بوده است و ارتشی دور او را فراگرفتھ بود چنین برخورد خوبی از او دیده شده باشد بازھم مسئلھ تمام شده نیست و نکتھ دوم .در اینجا مطرح میشود نکتھ دوم این است کھ بھ آدمھا بخاطر برخورد خوب با مخالفین نباید پاداش داد و آنھا را بزرگ داشت، چرا کھ این برخورد پیش فرضو قابل انتظار ما از ھمھ افراد است. اما برخورد بد با
مخالفان را ھمواره باید محکوم کرد. بھ عبارت دیگر اگر قرار باشد بھ محمد بخاطر ھر برخورد خوب با مخالفانش یک پاداش بدھیم باید بھ او ازای ھر برخورد خوب یک شکولات بدھیم ولی بخاطر ھر برخورد بد مجازاتی بزرگ برایش در نظر بگیریم، مثلاً حبس ابد برای ھر قتل. آنچھ در کارنامھ محمد در ارتباط با برخوردش با مخالفانش دیده میشود در حد یک فاجعھ است! کمتر مسلمانی است کھ بداند محمد دشمنانش را برای پیدا کردن پول شکنجھ میکرد، دستور ترور آنھا را صادر میکرد،
آنھا را از وسط بھ دو نیم تقسیم میکرد و یا مادر چند فرزند کوچک را بھ جرم شعر گفتن کشت! دلیل اینکھ مسلمانان چنین چیزھایی را معمولاً نشنیده اند این است کھ مسلمانان دانش خود نسبت بھ اسلام را از ملایان میگیرند نھ از خود منابع اسلامی. ملایان نیز تنھا آنچھ مثبت بھ نظرشان برسد بھ مسلمانان می آموزند، نھ تمام واقعیت را. اما گاھی کھ لازم است ملایان برای حفظ جایگاه خود از
شیوه محمد یعنی حذف مخالف استفاده کنند، آنگاه است کھ این اسرار را برای تروریست ھا و آدمکشھا و شکنجھ گرانشان فاش میکنند. بھ ھمین دلیل تروریست ھای اسلامگرا بھ خوبی با این .جنایات محمد آشنا ھستند
محمد یک تروریست و جنایتکار و شکنجھ گر بوده است و
چنین شخصی نمیتواند یک پیامبر باشد، لذا نبوت او مردود است. نتیجھ دوم کھ یک نتیجھ سیاسی است این است کھ تروریسم و خشونت اسلام ریشھ در تاریخ اسلام و رفتار محمد دارد نھ در وقایع جاری ھر دوره ای
در اینجا کاربرد تقّیه در زمان محمد به دست خود محمد را سعی میکنم بیشتر باز کنم. افراد زیر کسانی هستند که فقط به خاطر دشمنی شخصی با محمد از قبیل مطالب انکاختن به زنان مسلمان و شعر سیاسی سرودن بر علیه محمد و اظهار همدردی کردن با گشتههای قریش در جنگها به دستور محمد ناجوانمردانه و با حیله و نیرنگ گشته شدند
کعب بن اشرف
سلام بن ابی الحقیق الیھودی (ابو رافع
نضر بن الحارث
عقبھ بن ابی معیط
عبدالله بن أُبّی بن سلول العوفی
امیھ بن خلف ابی صفوان
عمرو بن جحاش
ابن سنینة
محمد و اعدام یک شخصاز روی گمان
ابوعفک پیر مرد 120 سالھ
عصماء بنت مروان
کنان ابن ربیع
فَاطمة بنت ربیعة و ام قرفھ
مقیاس بن سبابھ
الحویرث ابن نقیذ بن وھب بن عبد قصي
عبدالله بن قتل
رفیعھ بن قیس الاجوسھمی
عسیر بن رزیم و شماری از یھودیان دیگر
سفیان ابن خالد
عبدالله بن سعد بن ابی سرح
محمد و ده قربانی مکی
عكرمة بن أبي جھل
ھبار بن الأسود
عبد الله بن سعد بن أبي سرح
مقیس بن صبابة اللیثي
الحویرث بن نقیذ
عبد الله بن ھلال بن خطل الأدرمي
ھند بنت عتبة
سارة مولاة عمرو بن ھشام
فرتنا
قریبة
کعب یک یھودی بود. او از محمد تنفّرداشت. کعب ھرگز سلاحی علیھ محمد یا ھیچ مسلمانی در دست نگرفت، او تنھا عقیده اش را علیھ محمد بیان کرده بود، و چند شعر ناخوش آیند در مورد زنان .مسلمان سروده بود. محمد او را بعنوان یک تھدید دید، و بھ ھمین دلیل او را در شب بھ قتل رسانید یھودیان اطراف مدینھ زیر سلطھ محمد نبودند؛ آنھا تنھا با محمد عھدنامھ ای بستھ بودند. محمد ھرگز
حقی قانونی برای کشتن کعب نداشت، او تنھا بھ خود اجازه داد کھ مردی را کھ از او متنفّر بود از .سر راه بردارد
این از رئیس یک گروه مافیایی قابل انتظار است کھ بھ چنین جنایتی دست بزند، اما ھرگز از شخصی کھ ادعا میکند پیامبر یک خدای درست کار است قابل قبول نیست،
ماجرای کعب را از صحیح بخاری پوشینھ 5 ام، کتاب 59 شماره 36
این حدیث بسیار بلندی است و قاتل کعب بن الاشرف در این حدیث محمد بن مسلمھ نام دارد،
رسول الله گفت "چھ کسی حاضر است کعب ابن اشرف را کھ الله و رسولش را رنجانده است بکشد؟" مسلمھ برخاست و گفت "ای رسول الله، آیا مایلی کھ من او را بکشم؟"، پیامبر گفت "آری". مسلمھ گفت "پس اجازه بده کھ من دروغی بگویم (کعب را گول بزنم)". پیامبر گفت "میتوانی دروغ ھم ."بگویی مسلمھ رفت و بھ کعب گفت "آن مرد (محمد) از ما صدقھ (زکات، مالیات) میخواھد، و برای ما دردسر بسیار پدید آورده است، و من آمده ام تا از تو پول قرض بگیرم". کعب گفت "بھ خدا شما از دست او خستھ خواھید شد.". مسلمھ گفت "حال کھ ما اورا دنبال کرده ایم، نمیخواھیم اورا تا زمانیکھ سرانجامش را ندیده ایم رھا کنیم، حال ما از تو میخواھیم کھ یک یا دوبار شتر، غذا بھ ما قرض بدھی." کعب گفت باشد، اما شما باید چیزی را نزد من بھ گرو بگذارید" مسلمھ و ھمراھانش گفتند، "چھ میخواھی؟"، کعب گفت، زنانتان را نزد من بھ گرو بگذارید"، آنھا گفتند "ما چگونھ میتوانیم زنانمان را نزد تو بھ گرو بگذاریم درحالی کھ تو نیک رو ترین مرد عرب ھستی؟"، کعب گفت "پس پسرانتان را نزد من بگذارید." آنھا گفتند، "چگونھ ما میتوانیم پسرانمان را پیش تو گرو بگذاریم؟ درحالی کھ بعداً مردم بھ آنھا طعنھ خواھند زد کھ بخاطر یک بار شتر غذا بھ گروگان داده شده بودند؟
..این برای ما بی آبرویی زیادی بھ ھمراه خواھد داشت، اما ما سلاح ھایمان را نزد تو گرو میگذاریم مسلمھ و ھمراھانش بھ کعب قول دادند کھ مسلمھ بھ نزد او بازخواھد گشت. او در آن شب با برادر رضاعی کعب ابو نیلا نزد کعب رفتھ بود، کعب آنھا را بھ داخل خانھ اش دعوت کرد و سپس نزد آنان رفت. زن او از او پرسید "این وقت شب کجا میروی؟"، کعب پاسخ داد چیزی نیست، مسلمھ و برادر رضاعی ام آمده اند"، ھمسرش گفت "من صدایی میشنوم گویا از او خون جاری است"، کعب گفت، "آنھا کسانی نیستند بجز مسلمھ و برادر رضاعی من ابو نیلا، یک مرد بزرگوار باید بھ ندایی ."در شب پاسخ دھد، ھرچند این ندا اورا بھ مرگ دعوت کند مسلمھ با دو مرد آمده بود، پس مسلمھ بھ آن دو مرد ھمراھش گفت، "وقتی کعب آمد، من موی اورا لمس خواھم کرد، و آنرا بو خواھم کرد، و وقتی شما میبینید کھ من سر او را نگھ داشتھ ام، بھ او .حملھ کنید، بھ شما اجازه خواھم داد کھ سر او را ببویید کعب بن اشرف درحالی کھ خود را میان البسھ ای پیچیده بود نزد آنھا آمد، درحالی کھ رایحھ عطر او بھ مشام میرسید. مسلمھ گفت "من ھرگز عطری خوشبو تر از این را استشمام نکرده ام." کعب پاسخ د اد، "من بھترین زن عرب را دارم کھ خوب میداند چگونھ برترین عطرھا را استفاده کند"، مسلمھ
گفت "آیا اجازه میدھی سر تورا ببویم؟" کعب گفت "آری." مسلمھ سر او را برید و بھ ھمراھانش نیز اجازه داد تا سر او را ببویند. آنگاه مسلمھ دوباره پرسید "آیا اجازه میدھی سر تو را ببویم؟" و کعب پاسخ مثبت داد. وقتی مسلمھ بر او مسلط شد بھ ھمراھانش گفت "بگیریدش!" پس آنھا اورا کشتند و .نزد پیامبر رفتند و اورا از این ماجرا آگھی دادند
.محمد بھ مسلمھ اجازه داده است کھ با دروغ او را از خانھ اش بیرون بیاورد
نقل از سیرت رسول الله
حدیث قتل وی آنست کھ: چون سید، علیھ السلام، از غزو بدر فارغ شد، زید بن حارثھ و عبدالله بن رواحھ از پیش فرستاد تا بشارت غزای بدر ببردند و فتح آن. پس چون بھ مدینھ آمدند، مردم را بشارت میدادند و بر میشمردند کھ فلان و فلان از سروران قریش کشتھ شدند و فلان و فلان ھم از اشراف قریش اسیر شدند. و کعب بن اشرف مردی بود منافق از یھود بنی نضیر؛ وی آن جایگھ ایستاده بود، پس گفت: اگر این سخن راست است، پس مرگ ما را بھتر از این زندگانی، از برای آنکھ ایشان اشراف قریش و ملوک عرب بودند. پس چون وی را یقین شد کھ این خبر راست است،
برخاست و بھ مکھ آمد پیش قریش و ایشان را از آن واقعھ بدر تعزیت گزارد و چند روز پیش ایشان بنشست، و قریش وی را محترم داشتند و نوازش بسیار میکردند. و کعب بن اشرف طبعی لطیف داشت و شعر ھای خوب گفتی و پیوستھ قصیده ھا انشاء کردی و مرثیت اھل بدر در آن بگفتی و واقعھ بدر قریشیان را یاد دادی و ایشان را تحریض نمودی بطلب ثار (خونخواھی) و انتقام. و این چند بیت از آن وی است کھ مرثیت و مدح قریش کرده است و تحریض ایشان بر قتال، کھ گفتھ است .(بعضی) در اینجا یاد کردیم و باقی در سیرت مذکور است
سیرت در اینجا چکامھ ھای وی را نقل میکند:
پس کعب بن اشرف بعد از مدتی باز مدینھ آمد و شعر ھا گفتی و در آن تشبب (تمسخر و استھزاء و بدگویی) زنان مسلمان کردی و مسلمانان بغایت از وی رنجیدندی و آنگاه کھ حال با سید، علیھ اسلام بگفتند. سید علیھ اسلام، گفت کی باشد شر کعب بن اشرف را از مسلمانان (از سر من) باز دارد؟ محمد بن مسلمھ مردی از انصار بود، بر پای خاست و گفت: یا رسول الله من او را از مسلمانان باز
دارم، (و پیامبر بھ او گفت اگر میتوانی اینچنین کن)، بعد از آن برفت و سھ روز ھیچ نخورد از اندیشھ آن کھ چھ کند و بچھ طریق کعب اشرف را بقتل آورد، و این کعب اشرف در میان قوم خود سخت شریف و محترم بود. و چون سھ روز گذشتھ بود، باز پیش پیغمبر، علیھ اسلام آمد و گفت: یا
رسول الله، این کار بحیلت (با استفاده از حیلھ) از پیش توان برد، لابد دروغی چند بباید گفت و عداوت تو با وی ظاھر بباید کردن. گفت: ترا از قبل من (از جانب من) بحلی و ھرچھ خواھی .(میگوی (مجاز بھ حیلھ کردن ھستی ابن سعد نکتھ جالبی را بھ این داستان اضافھ کرده است،
از الطبقات ابن سعد ترجمھ انگلیسی جلد 1، صفحھ 37
آنھا سر او را بریدند و ھمراه خود بردند... آنھا سر او را پیش پای محمد انداختند و پیامبر خدا را .بخاطر ھلاک ساختن او تکبیر کرد
.پایان نقل قول از ابن سعد
توجھ کنید کھ چھ اتفاقی افتاده است، کعب دشمنان محمد را تشویق کرد، چند شعر در مورد زنان مسلمان سرود. محمد از اینکار خوشش نیامد، او را کشت و بعد از اینکھ او کشتھ شد، مسلمانان سرش را بریدند و سرش را بھ نزد محمد آوردند و آنرا جلوی پای محمد انداختند، محمد وقتی سر.بریده او را دید خدا را بخاطر کشتھ شدن او سپاسگزاری کرد
:پرسشھا
این چگونھ اجتماعی است، کھ کسی را میتوان بخاطر مخالفت کردن در ملا عام کشت؟ ( 1
آیا محمد با توجھ بھ عھدنامھ ای کھ با یھودیان بستھ بود رفتار کرد؟ ( 2
این ماجرا در مورد قانون چھ میگوید؟ اگر کعب یک مجرم بود، آیا محمد نمیتوانست با توجھ بھ ( 3
قانون محلی یا عھدنامھ اش با یھودیان با وی برخورد کند؟
این ماجرا چھ نتیجھ ای را برای جوامع اسلامی بدنبال خواھد داشت؟ در اثر این ماجرا آیا ( 4
مسلمانان میتوانند ھرکس را کھ با آنھا یا با اسلام مخالفت میکند در شب بکشند؟ در نظر داشتھ باشید کھ در آن دوران دولت اسلامی محمد بر تمام مدینھ نیز حکم نمیراند، یعنی بر اساس این داستان .مسلمانان میتوانند افرادی را کھ خارج از کشور اسلامیشان زندگی میکند نیز ھمینگونھ تنبیھ کنند
این داستان در مورد شخصیت واقعی محمد چھ چیز را بھ ما میگوید؟ ( 5
:نتیجھ گیری
سر انجام ما شاھدیم کھ محمد ترور دیگری را نیز ھدایت کرده است. محمد کنترل این جنایت را دردست خودش گرفتھ بود و کسی را کھ با او درگیری لفظی داشت کشت. این یک کشتار وحشیانھاست، مسلمانان او را تحریک کردند و او با نیت کمک کردن بھ آنھا از خانھ اش بیرون آمد، و وقتی
.او از خانھ اش بیرون آمدبار دیگر وقتی کھ محمد در بوتھ آزمایش قرار میگیرد، با حالتی ناجوانمردانھ و وحشیانھ پاسخ
میدھد. پیش از مھاجرت وقتی محمد در مکھ زندگی میکرد، شخضی ضعیف بود و نیرویی برایرسیدن بھ خواستھایش نداشت. اما بعد از اینکھ او بھ قدرت دست یافت، از قدرتش بھ نفع خودشاستفاده کرد، او برای اشباع کردن تمایلات خود ھر آنچھ میتوانست کرد، و بجای اینکھ از قانون
.پیروی کند خود قانون شد
این رفتار، ھرگز نمیتواند رفتار یک پیامبر واقعی باشد
No comments:
Post a Comment